---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P³⁸
ات ویو
رفتم جین وصدا کنم ولی بیدار نشد تا چند بار صداش کردم که بیدار شد گفت من برم پایین اونم الان میاد....چند مین منتظرش بودم نیومد هنوز رفتم تو اتاق که در یهو بسته شد جین دستشو دور کمرم حلقه کرد وچسبوندم به دیوار شروع کرد به مک زدن لبام اول خجالت کشیدم ولی باهاش همکاری کردم...بعد چند مین جدا شدیم ورفتیم صبحونه خوردیم وبعد باهم فیلم دیدیم که جین گفت
جین:راستی ات امشب قراره بریما
ات:هوم...اره میدونم
جین:تو پاریس میریم عمارت مامان وبابام تا یه جایی رو پیدا کنم
ات:باشه...فقط مامان وبابات که مشکلی ندارن
جین:نه بابا چه مشکلی
ات:هوم...باشه...میگم جین اگه پیدامون کنن چی
جین:پیدامون نمیکنن اگرهم پیدا کنن بازم مال منی
ات:دوست دارم جین
جین:منم دوست دارم بیبی(ات رو بغل میکنه)
(پرش زمانی به ساعت ۶)
جین:ات اماده ای
ات:اره امادم بریم فرودگاه
جین:باشه...بریم
............................
(ویو عمارت مامان وبابای ات)
م ات:وای ات جواب نمیده
ب ات:نگران نباش چندنفرو فرستادم دنبالش
م ات:هوم
ب ات ویو
ات از صبح خونه نبوده معلوم نیست کجاست چندنفر از بادیگارد هامو فرستادم دنبالش ولی هنوز پیداش نکردن.....
............................
ات ویو
راه افتادیم سمت فرودگاه
توی راه بودیم که........
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۰لایک)
(۳۰کامنت)
(۳فالوور)
______________________________________
یعنی چیشدنکنه تصادفف کردننن؟؟؟
______________________________
منتظر لایکاتون هستم🙃
ات ویو
رفتم جین وصدا کنم ولی بیدار نشد تا چند بار صداش کردم که بیدار شد گفت من برم پایین اونم الان میاد....چند مین منتظرش بودم نیومد هنوز رفتم تو اتاق که در یهو بسته شد جین دستشو دور کمرم حلقه کرد وچسبوندم به دیوار شروع کرد به مک زدن لبام اول خجالت کشیدم ولی باهاش همکاری کردم...بعد چند مین جدا شدیم ورفتیم صبحونه خوردیم وبعد باهم فیلم دیدیم که جین گفت
جین:راستی ات امشب قراره بریما
ات:هوم...اره میدونم
جین:تو پاریس میریم عمارت مامان وبابام تا یه جایی رو پیدا کنم
ات:باشه...فقط مامان وبابات که مشکلی ندارن
جین:نه بابا چه مشکلی
ات:هوم...باشه...میگم جین اگه پیدامون کنن چی
جین:پیدامون نمیکنن اگرهم پیدا کنن بازم مال منی
ات:دوست دارم جین
جین:منم دوست دارم بیبی(ات رو بغل میکنه)
(پرش زمانی به ساعت ۶)
جین:ات اماده ای
ات:اره امادم بریم فرودگاه
جین:باشه...بریم
............................
(ویو عمارت مامان وبابای ات)
م ات:وای ات جواب نمیده
ب ات:نگران نباش چندنفرو فرستادم دنبالش
م ات:هوم
ب ات ویو
ات از صبح خونه نبوده معلوم نیست کجاست چندنفر از بادیگارد هامو فرستادم دنبالش ولی هنوز پیداش نکردن.....
............................
ات ویو
راه افتادیم سمت فرودگاه
توی راه بودیم که........
[ادامه دارد...]
[شرط ها]
(۳۰لایک)
(۳۰کامنت)
(۳فالوور)
______________________________________
یعنی چیشدنکنه تصادفف کردننن؟؟؟
______________________________
منتظر لایکاتون هستم🙃
۱۳.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.